سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
اصولگرا
آیت الله مصباح صراحتا امام(ره) را اعلم معرفی می‌کرد

جواد حجتى - از ما اصرار بود و از او انکار. هرچه تلاش کردیم و ترفندهاى خبرنگارى به کار بردیم تا حداقل یک جمله از سابقه مبارزات و زندان رفتن خود بگوید، زیر بار نرفت و در نهایت آب پاکى را روى دستمان ریخت و با لهجه شیرین اصفهانى خود گفت: اگر بخواهید از خودم یک کلمه حرف بزنم اصلاً مصاحبه نمى کنم.حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرتضى آقا تهرانى در اوج شکل گیرى انقلاب اسلامى، طلبه مدرسه حقانى بود. مدرسه اى که به یکى از مهمترین مراکز یاران امام و انقلاب بدل شده بود و فداکارى ها و از خود گذشتگى هاى طلاب حقانى در شکل گیرى و دوام انقلاب اسلامى امرى قابل انکار نیست.آنچه که در پى مى آید گفت وگویى است که در آن رئیس مجمع نمایندگان تهران در مجلس شوراى اسلامى به بیان خاطراتى که به گفته خود پیش از این اینگونه مطرح نشده بود، از مدیریت، شوراى مرکزى و مبارزات دانش آموختگان حوزه علمیه حقانى پرداخت.


چه شد که به حوزه قم رفتید آنهم به مدرسه معروف حقانى؟

پاسخ به سؤال شما برمى گردد به ? سال مانده به انقلاب؛ بنده سال یازدهم دبیرستان را در حالى که قبول شده بودم رها کرده و به قم آمدم.

متولد چه سالى هستید ؟


آنچه در شناسنامه آمده سال 1/1/1336 است. البته قم آمدنم هم دلیل داشت. در دبیرستان که بودم احساسم این بود که این درس هایى که ما مى خوانیم نه به درد دنیایمان مى خورد و نه به درد آخرتمان! درس فیزیک ام خیلى خوب بود. استادى داشتیم به نام آقاى نعمت الهى. یادش به خیر. وقتى که سر کلاس ایشان مى آمدم بعد از آنکه درس و فرمول آن را مى گفت درباره همان درس مسئله اى را مطرح مى کرد و مى گفت که هرکه مى تواند این مسئله را حل کند نمره عالى مى گیرد. بنده که اکثر اوقات نفر اول بودم و البته گاهى هم نفر دوم و یا سوم. از همان موقع این سؤال را به ذهن داشتم که چرا ما این فرمول ها را مى خوانیم و آنهم در زمانى بود که فضاپیماها و آپولوها به فضا پرتاب مى شد و گاه سر صف صبحگاهى از روى ماکتى که از آن داشتند، معلمان در خصوص آن توضیح مى دادند. ولى به هر حال بنده احساس خوبى نداشتم.
آرام آرام یکى از بزرگان از علما که در محله ما مسجدى داشتند به بنده گفتند که شما عصرها که از دبیرستان برمى گردى پیش من بیا تا من هم از آن درس هایى که بلدم به شما بیاموزم.

نام ایشان چه بود ؟

مرحوم آیت الله حاج آقا شیخ حسین فاضل کوهانى که استاد خیلى از اساتید بزرگ مانند شهید بهشتى بودند. با اینکه من دبیرستانى بودم اما ایشان کتاب تبصره المتعلمین که یک دوره فقه و به زبان عربى است به بنده درس دادند.

عربى هم خوانده بودید ؟

نه، البته در حد محدودى در دبیرستان عربى یاد گرفته بودم و مقدارى هم ایشان یادم دادند. کتاب هایى مانند شرح امثله، صرف میر، عوامل فى النحو، اشعار جرجانى و از این قبیل. البته حافظه بنده هم خیلى خوب بود. کم کم علاقه ایشان به بنده زیاد شد و من هم همینطور. البته ایشان ید طولایى هم داشت در جذب افرادى که مى دید براى طلبگى خوب هستند که آیت الله جنتى - دبیر شوراى نگهبان- خودشان مى فرمودند: مرحوم آیت الله فاضل مرا طلبه کرد.
این بزرگوار به ما گفتند که شما بیا و طلبه شو! وقتى که تصمیم گرفتم تا طلبه شوم ایشان تأکید کردند که اصفهان نمان، به قم برو. ایشان یک روایتى منسوب به پیامبر اکرم(ص) را ذکر مى کردند که مردم چند چیز را در چند جا طلب مى کنند و نمى یابند یکى از آنها این است که علم را در وطن طلب مى کنند در حالى که علم در غربت به دست مى آید، عزت را در دربار سلاطین جست وجو مى کنند در حالى که عزت در بندگى خداوند است و ...
این شد که ایشان تأکید کردند که اگر درس مى خواهى بخوانى به قم برو. بعد از تأکید ایشان رهسپار قم شدم. آن موقع یکى از پسرهاى ایشان در مدرسه حجتیه قم طلبه بودند و یکى دیگر هم در نجف اشرف تحصیل مى کردند که بسیار هم فاضل و باتقوا هستند.
از ایشان پرسیدم که در قم کجا بروم ایشان فرمودند که آقاى جنتى شاگرد من است. ایشان در مدرسه اى به نام حقانى هستند. به آنجا برو. یکى از دوستان پدرم به نام آقاى حسامى هم از طلبه هاى مدرسه حقانى بودند. بنده از ایشان هم مشورت گرفتم و برآیند این مشورتها این بود که اگر بخواهم پیشرفت کنم به این دلیل که دبیرستان هم رفته بودم باید به مدرسه حقانى بروم و این شد که به مدرسه حقانى رفتم.

شیوه آموزشى مدرسه حقانى هم گویا با دیگر مدارس علمیه فرق داشت.

خیلى فرق داشت!

مثلاً مى گویند که زبان انگلیسى هم در آنجا تدریس مى شد.

بله، تا این اواخر درس زبان انگلیسى در مدرسه تدریس مى شد و به لطف خداوند دوستانى که آنجا بودند این برنامه را ادامه مى دادند. شیوه تدریس مدرسه حقانى بعدها با اصطلاحات روزآمد شده در مؤسسه آیت الله مصباح یزدى ادامه پیدا کرد.

براى ورود به مدرسه حقانى با مشکلى مواجه نشدید؟

زیاد نه! مدرسه حقانى مانند کنکور یک امتحان ورودى داشت. مثلاً از بین ??? نفر، ??نفر را گزینش مى کرد. یادم هست وقتى که براى ثبت نام و امتحان آمدم مرحوم شهید قدوسى(ره) که ریاست مدرسه حقانى را برعهده داشت، با بچه ها مصاحبه مى کردند و مصاحبه بسیار سختى هم بود. احساسم بر این بود که شاید شهید قدوسى گمان مى کردند که بنده به درد طلبگى نمى خورم. آقاى حسامى تعریف مرا به شهید قدوسى کرده و گفته بود که استعداد خوبى دارم. بعد که در امتحان ورودى شرکت کردم از بین ??? نفر، نفر سوم شدم که آقاى حسامى به شهید قدوسى گفته بود که نگفتم ایشان استعدادش خوب است!
وقتى وارد مدرسه شدم، معرفینامه مى خواست. قبلاً یک نامه اى آقاى فاضل در معرفى بنده به جناب آقاى جنتى نوشته بودند که آن را به آقاى قدوسى دادم اما ایشان آقاى فاضل را نمى شناخت، بلکه آقاى جنتى مرحوم آقاى فاضل را مى شناختند. در هر صورت وقتى شهید قدوسى تعریف آقاى فاضل را از آقاى حسامى شنیدند بالاخره قبول کردند تا ما طلبه حقانى شویم.

پس کار به آیت الله جنتى نکشید.

نه، آیت الله جنتى آن موقع دستگیر و تبعید شده بودند.

افراد دیگرى هم از مدرسه در تبعید بودند؟

بله، عده اى از آقایان مانند آیت الله مشکینى، ربانى شیرازى، خزعلى، منتظرى و عده اى دیگر که یا در تبعید بودند و یا دستگیر شده و در زندان به سر مى بردند. بعضى هم مانند آیت الله مصباح فرارى بودند.
زمانى که وارد مدرسه حقانى شدم تقریباً آنجا قحط الرجال شده بود و قدیمى ها براى ما تعریف مى کردند که مثلاً آقاى جنتى چگونه بودند یا آقاى مشکینى چه درسى به ما مى گفتند.

چه درس هایى غیر از فقه و اصول در مدرسه گفته مى شد؟

قبل از ما آیت الله حسن زاده آملى به دوستان گلستان سعدى درس مى دادند ولى ما از شهید قدوسى آموختیم. بهترین آقایان حوزه در آنجا جمع شده بودند.آیت الله مصباح یزدى براى رده هاى بالاتر فلسفتناى شهید آیت الله صدر را درس مى دادند که کتابى بود فوق العاده و ابتکارى زیبا و شاید هیچکس دیگرى هم مانند حاج آقا مصباح نمى توانستند درس بگویند. همین کتاب به لطف خداوند در زمان هاى بعد از ایشان در مؤسسه در راه حق درس گرفتیم. درس هاى تاریخ اسلام، نهج البلاغه، عقاید، معانى و بیان و ... هم در این مدرسه تدریس مى شد که الزامى هم بود.

تا چه مرحله اى طلاب در مدرسه حقانى آموزش مى دیدند ؟

تقریباً تا پایه ?-7 امروزى بود.

برنامه هاى فوق برنامه هم داشتید؟

بله، در مدرسه حقانى ورزش الزامى بود. باید هفته اى یکبار والیبال بازى مى کردیم. البته فوتبال هم بود اما اختیارى! به بیرون از قم مى رفتیم که یک میدانگاهى بود و آنجا فوتبال بازى مى کردیم.بچه ها خیلى با نشاط بودند. مثلاً گاهى پیاده و یا با دوچرخه جمکران مى رفتیم. درس هم که باید خیلى خوب مى خواندیم و نظم و انضباط هم خیلى جدى بودند.
مدرسه چگونه اداره مى شد
شهید قدوسى مسئول بودند و شهید بهشتى، شهید قدوسى، آیت الله مصباح و آیت الله جنتى چهار نفرى به شکل شورایى مدرسه را اداره مى کردند. منتها آن کسى که بالاى سر بچه ها بود شهید قدوسى بود و اگر بحرانى پیش مى آمد بعضاً شهید بهشتى و یا شهید مطهرى در جمع بچه ها حاضر شده و سخنرانى مى کردند.خیلى از طلاب مدرسه هم شهید شدند. مانند شهید شاهچراغى، ردانى پور، رحمت الله میثمى، عبدالله میثمى، افشار، شهاب، انصارى و خیلى هاى دیگر.

شیوه آموزشى این مدرسه گویا در حوزه علمیه منحصر به فرد بوده است.

فقط مدرسه آیت الله گلپایگانى شبیه به مدرسه حقانى شیوه آموزشى داشت. بعد هم مدرسه رسالت و چند مدرسه دیگر هم پیروى کردند.

نظر مراجع تقلید نسبت به شیوه آموزشى مدرسه حقانى چه بود و در شهریه با مشکل مواجه نمى شدید؟

شهریه طلبه هاى مدرسه حقانى را آیت الله میلانى مى دادند. ایشان بسیار هم به امام علاقه مند بودند تا این حد که رساله امام در جلد رساله آیت الله میلانى منتشر مى شد. یعنى بر روى جلد نوشته شده بود: رساله آیت الله العظمى سید هادى میلانى، اما در اصل رساله حضرت امام (ره) و مهر آن بزرگوار بر آن نقش بسته بود.

آیت الله میلانى از این قضیه با خبر بودند؟

بله، خود مرحوم آیت الله میلانى اجازه چنین کارى را داده بودند و براى مرجعیت حضرت امام(ره) از سال ?? هم خیلى تلاش کرده بودند.

با این توضیحات معلوم مى شود که طلاب مدرسه حقانى همه در خط امام و انقلابى بودند.

اصلاً نمى شد غیر از این باشند. طلبه هاى مدرسه حقانى همه بچه هاى داغ و انقلابى بودند. همه اساتید فرهیخته و از شاگردان ارزشمند حضرت امام (ره) بودند. تربیت و نقش استاد بر روى شاگردان بسیار مؤثر بود. طلبه بى حال اصلاً نمى توانست در آنجا دوام بیاورد. دلیل دیگرش هم این بود که تقریباً هر دو هفته یک بار ساواک به مدرسه مى ریخت و به قصد کشت همه را مى زد. طلبه ها هم اهل مبارزه بودند و روبه روى آنها مى ایستادند. ما کسى را نداشتیم که بى حال باشد یا بگوید دستگاه خوب است. البته مطالعات بچه ها هم در زمینه مسائل انقلاب، امام، رهبرى، ولایت فقیه و... خوب بود.

به چه بهانه اى حمله مى کردند؟

مدرسه حقانى یکى از مکان هایى بود که اعلامیه ها و عکس هاى حضرت امام(ره) از آنجا منتشر مى شد. آنها باید هم همچنین کارى مى کردند.خدا مرحوم شهید عبدالله میثمى را رحمت کند. آقا عبدالله سال اول با بنده هم بحث بود.ایشان را دستگیر کردند که تا پیروزى انقلاب هم زندانى بود. ایشان به بنده پیام داد که مواظب باشید اگر شما را بگیرند کارتان تمام است.

خاطره خاصى هم از هجوم هاى ساواک دارید.

بله، بسیارى از موارد که اینها مثلاً براى دستگیرى یک نفر به مدرسه هجوم مى آوردند اشتباهى یک نفر دیگرى را مى گرفتند و مى بردند و بعد فردایش او را زخمى رها مى کردند. شب ها که به مدرسه مى ریختند، خدا رحمت کند، یک خادمى مدرسه داشت به نام مش ممد حسین که در مدرسه را باز نمى کرد و سریع به بچه ها خبر مى داد که ساواکى ها آمدند. مدرسه هیچ راه فرارى هم نداشت. فقط بچه ها مى رسیدند که اعلامیه ها و امثال آن را سریع جمع کنند. آنها هرچى در مى زدند و داد و بیداد مى کردند این مش ممد حسین هیچ محلى نمى گذاشت. وقتى که حسابى آنها معطل مى شدند و بچه ها هم خودشان را جمع و جور مى کردند، در را باز مى کرد و ساواکى ها هم اولین نفرى که به قصد کشت مى زدند این مش ممد حسین خدا بیامرز بود. به همین دلیل مدرسه خیلى زنده بود و طلبه ها مجبور بودند که زنده باشند. محیط اینگونه بود.

واکنش طلاب نسبت به این ضرب و شتم ها چگونه بود؟

سرزنده تر مى شدند. با صراحت اعلام مى کردند که براى امام و انقلاب داریم کار مى کنیم. باید از این کتک ها بخوریم. یک نفر هم نبود که از مبارزات بچه ها ایراد بگیرد. وقتى رئیس مدرسه را مى گرفتند و شکنجه مى کردند او مقاومت و ایستادگى مى کرد، دیگر تکلیف بقیه مشخص بود.

ارتباط طلاب مدرسه با هم چگونه بود؟

بچه ها خیلى به هم علاقه داشتند. همین الان هم همینطور است. مثلاً بنده با کسانى مثل آقاى على مصباح، شهید میثمى، شهید ردانى پور، عرب، حسینیان و... احساس رفاقت نمى کردیم بلکه چیزى فراتر از یک رفاقت و دوستى معمولى. البته اینها همه به خاطر تربیت خوب شهید قدوسى بود.

چه زمانى مبارزات اوج مى گرفت؟

بیشتر ?? خرداد به ?? خرداد مدرسه ملتهب مى شد. بچه ها مى رفتند فیضیه و شلوغ مى کردند. به همین خاطر هم به بیرون از مدرسه مى رفتند تا دیگر طلبه ها و مردم هم به جمع آنها اضافه شوند. 15 خرداد هم ایام امتحان طلاب بود. به مرحوم شهید قدوسى گفتم که یک فکرى کنید امتحانات را تعطیل کنید. ما به تظاهرات مى رویم و نمى رسیم درس بخوانیم. شما ما را انقلابى بار آوردید. شهید قدوسى هم با تعطیلى امتحانات موافق نبودند. البته خود ایشان را هم خیلى گرفتند. ایشان مى فرمود هر کسى که دستگیر شد در امتحان شرکت نکند، او مجاز است تا در امتحانات شهریور شرکت کند و گرنه باید نمره بیاورد. هرچیز را در جاى خود آن عزیز نیکو مى دید.

صحبت از شهید قدوسى شد، از خصوصیات ایشان هم برایمان بگویید.

شهید قدوسى درس اخلاق مى گفتند. آنقدر قشنگ درس اخلاق مى گفتند که شاید بتوان گفت بنده درس اخلاقى به این قشنگى ندیده ام. حافظ تمام نهج البلاغه بود.
این نکته را هم باید اضافه کنم که در دو سال قبل از پیروزى انقلاب، آیت الله خزعلى از تبعید آزاد شدند و به تفسیر قرآن در مدرسه آبشار نزدیک مدرسه حقانى پرداختند. روزگار خوبى بود آقایان یکى یکى از تبعید آزاد مى شدند و کم کم مدرسه جان گرفت و چه شوق و لذتى از دیدار آنها داشتیم.

از توصیه هاى اخلاقى شهید قدوسى، نکته اى در ذهن دارید؟

بله، ایشان به طلاب توصیه مى کردند شهریه خود را در جیب نگذارند و آن را در حجره زیر زیرانداز خود بگذارند و بعد خرده خرده و به اندازه نیازشان آن را خرج کنند.

طلبه ها به این توصیه عمل مى کردند؟

بله، شهید میثمى در مقطعى از وضعیت مالى خوبى برخوردار نبود. شهید ردانى پور نیز در چنین وضع مالى و شاید بدتر قرار داشت چون بچه یتیم بود. آقا مصطفى (ردانى پور) برخى اوقات پنجشنبه ها و جمعه ها در کوره پزى هاى قم کار مى کرد و ما هم نمى دانستیم که کجا مى رود و بعد پولش را مى آورد و مى گفت اگر آن را زیر قالى بگذارم رحمت الله (میثمى) مى فهمد و برنمى دارد. آقا رحمت مشکل دارد و پول مى خواهد. این پول را در پاکت مى گذاشت و بعد به بنده مى گفت تو مثل بچه هایى که تازه نوشتن را یاد گرفتند روى آن بنویس تا رحمت نفهمد دست خط توست. بنویس که این پول براى آقا رحمت میثمى است و آن را مصرف کند. بعد آن را در اتاق بگذار و برو. به آقا مصطفى گفتم چرا خودت این کار را نمى کنى که جواب داد: رحمت الله مى آید و قسم مى دهد که تو این کار را کردى، من هم نمى توانم دروغ بگویم. اگر هم بفهمد من این کار را کردم پول را برنمى دارد. این تربیت ها بود که راه شهادت را بر این دوستان هموار ساخت.روحیات بچه ها این گونه بود و این خصوصیات و روحیات زاییده تربیت شهید قدوسى بود. در این مدت ?? سال که در حوزه بودم خیلى از آقایان را دیدم. اما تربیت ایشان چیز دیگرى بود. مثلاً مرحوم آیت الله احمدى میانجى جزو بهترین اساتید اخلاق بودند ولى بدون اغراق، درس اخلاق ایشان قابل مقایسه با درس اخلاق شهید قدوسى نبود و ما حاضر بودیم بمیریم تا شهید قدوسى براى ما درس اخلاق بگوید.

جلسات اخلاق ایشان هفتگى بود؟

نه. مثلاً بنا بود پنجشنبه ها ساعت ? تا ? (صبح) بیایند. یک هفته مى آمدند و هفته دیگر نمى آمدند. به ایشان مى گفتم حضرت آقا! دوستان منتظرند و همه در مسجد مدرسه اجتماع کرده اند، چرا سر کلاس نمى آیید ایشان جواب مى دادند آنهایى که گفتم عمل کردید یا نه برو از بچه ها بپرس اگر عمل کرده اند، مى آیم و گرنه نمى آیم.
جالب است که شهید قدوسى بسیار منظم بود. مثلاً زمان امتحانات تماس مى گرفت و مى گفت فلانى برو به بچه ها بگو آماده باشند من سه دقیقه دیگر در مدرسه هستم و بعد از سه دقیقه دیگر در مدرسه حاضر مى شدند. یعنى دقایق براى ایشان مطرح و مهم بود. شنیدم ایشان فرموده بودند: من مى دانم از خانه تا مدرسه چند گام برمى دارم و نیز مى دانم که چقدر زمان مى برد.‎/‎/ ایشان خیلى قاطع ومنظم بودند.

میزان تحصیلات حوزوى شهید قدوسى چقدر بود ؟

ایشان از شاگردان حضرت امام (ره) و مجتهد بودند. همان موقع ایشان و همچنین آیت الله جنتى و آیت الله مصباح جزو فضلاى حوزه علمیه بودند و برروى آنها حساب مى کردند.

ارتباط شوراى مرکزى مدرسه حقانى چگونه بود و از کجا با هم آشنا شدند ؟

این بزرگواران قبلاً جلساتى داشتند که در آن جلسات برنامه ریزى کرده بودند. دغدغه آنها این بود که چه کارى کنیم تا یک تحول فرهنگى در میان جوانان ایجاد شود. بعد شهید بهشتى دبیرستان دین و دانش راه انداخته بودند و به نظرم از همین آقایان استفاده مى کردند که آیت الله مصباح آنجا زبان عربى درس مى دادند. خود شهید بهشتى هم انگلیسى تدریس مى کردند تا این بچه ها آماده بشوند که روزى روزگارى انقلاب شود و آنها حامى امام شوند. آن وقت امام نجف بودند. وقتى که ما آمدیم خیلى دلمان مى خواست عکس ایشان را ببینیم که اولین بار تصویر ایشان را در مدرسه حقانى دیدم و در مدرسه حقانى بیشتر با حضرت امام آشنا شدم.

در زمان دوم خرداد برخى نسبت به رابطه شهید بهشتى و آیت الله مصباح تشکیک وارد کرده و از اختلافات این بزرگواران مى گفتند. آیاواقعاً اینچنین بود؟

نه، آیت الله شهید بهشتى در سخنان خود از آیت الله مصباح خیلى تعریف مى کردند، مثلاً در جایى گفته بودند که آقاى مصباح به واقع مصباح دوستان است.محبت ایشان را به حضرت استاد در تابستانى که جناب آقاى مصباح در خوانسار بودند و مرحوم شهید به دیدار ایشان با خانواده آمده بودند، همه ملموس و محسوستر مى دیدند. رضوان خدا بر شهید بهشتى وایشان که موفق به رضاى خداوند متعال باشند.

چگونه با آیت الله مصباح آشنا شدید؟

واسطه آشنایى من با آیت الله مصباح،آیت الله شهید قدوسى بودند. بنده از یکى از آقایان مراجع تقلید مى کردم. در سال اول ما یکى ازدرس هایمان یادگیرى توضیح المسائل بود. استاد رساله ما هم آن زمان به گمانم حاج آقاى صدیقى بودند.

حاج آقا کاظم صدیقى خطیب معروف ؟

بله، ایشان آن زمان از طلاب سال بالاى حقانى بودند که هم رساله را به ما یاد دادند و هم حفظ قرآن را که جزو اساتید خوب و دوست داشتنى آنجا بودند، چنان که هنوز هم همین گونه اند.
آن موقع که امتحان رساله از ما مى گرفتند بالاى ورقه امتحانى ما باید اسم مرجع تقلیدمان را مى نوشتیم تا که استاد پاسخ هاى ما را براساس نظر مرجع تقلیدمان نمره دهند. بنده مقلد یکى از آقایان به غیر از حضرت امام بودم که نام ایشان را نوشتم. بعد از مدتى شهید قدوسى مرا صدا زدند. این نکته را هم بگویم که نظارت شهید قدوسى خیلى قابل توجه بود. شنیده بودم که گاهى از اوقات ایشان نصف شب ها به مدرسه مى آید و بدون این که کسى متوجه شود اعمال بچه ها را زیر نظر مى گیرند که مثلاً چه کسى نماز شب مى خواند یا مطالعه مى کند یا چه کسى اذیت مى کند و از این قبیل کارها و این نشان دهنده این بود که امر تربیت بچه ها برایشان خیلى مهم است و تنها نمى خواهند ملا و باسواد تحویل جامعه دهند، بلکه به فکر این بودند که از این مدرسه آدم بار بیاید.

که این نظارت متأسفانه در جامعه کم شده است.

بله، نظارت خیلى چیز خوبى است. یکى از اشکالات مجلس این است که یا نظارتى ندارد و اگر هم دارد نظارتش ضعیف است. در حالى که پس از وظیفه قانون گذارى مهمترین وظیفه اش نظارت است. اى کاش مجلس ناظر خوبى مى بود و ما نمایندگان هم آدم هاى خوبى مى بودیم که بتوانیم ناظر خوبى باشیم که اینها را باید مردمى که مى خواهند به امثال بنده رأى دهند بدانند که من مى توانم ناظر خوبى باشم یا نه.‎..

از اینکه شهید قدوسى شما را خواستند مى گفتید

خلاصه شهید قدوسى مرا خواست و پرسیدند که از چه کسى تقلید مى کنم. وقتى نام مرجع تقلید خودم را بردم گفتند که شما از کجا فهمیدى که ایشان اعلم است گفتم: یکى از بزرگان گفته. بعد هم فرمودند تو که رساله خواندى! باید از دو مجتهد، مجتهدشناس عادل بپرسید که چه کسى اعلم است. پس چرا به صرف نظر یک نفر عمل کردید گفتم: درست مى فرمایید؛ از چه کسى بپرسم نظر شما بر چه کسى است که ایشان پاسخ دادند که من مجتهد نیستم. و این از تواضع بسیار ایشان بود. چرا که خیلى انسان محتاط و کم ادعایى بودند. شهید قدوسى دونفر را به من معرفى کردند یکى از آنها از اساتید حوزه بودند که در مدرسه ما نیز درس مى گفتند و یکى هم آیت الله مصباح.بنده استاد مذکور را دیده بودم و مى شناختم اما آیت الله مصباح را نمى شناختم. پرس و جو کردم که مشخصات آقاى مصباح را دادند. جالب اینجاست که من با على آقاى مصباح، فرزند آیت الله مصباح همکلاسى بودم. اگر اشتباه نکنم آن استاد مذکور را همان شب دیدم، از ایشان پرسیدم که من از فلان مرجع تقلید مى کنم به نظر شما اعلم هستند که پاسخ دادند نه. از ایشان پرسیدم خب چه کسى اعلم است فرمودند: آقاى خمینى.
سؤال دیگرى هم کردم که آیا مى توانم از مرجع تقلیدم به آقاى خمینى رجوع کنم که پاسخ دادند که من این چیزها را نمى دانم. از بچه ها پرس و جو کردم که آقاى مصباح را کجا مى شود دید گفتند که ایشان سحرها به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف مى شوند. سحر به حرم رفتم و ایشان را زیارت کردم. از آیت الله مصباح پرسیدم که بنده از فلان مرجع تقلید مى کنم. به نظر شما اعلم هستند که فرمودند خیر، آیت الله خمینى اعلم هستند. بعد پرسیدم که آیا مى شود از مرجع تقلید خودم به آیت الله خمینى عدول کنم که پاسخ دادند: «عدول از هر مرجعى به مرجع دیگر را جایز نمى دانم، مگر به شخص آیت الله خمینى»

آیت الله مصباح در آن دوران خفقان اصلاً ملاحظه هم نکردند که شاید شما از طرف ساواک باشید؟

بدون هیچ احتیاط ومحافظه کارى جواب مرا دادند. درحالى که چهار، پنج سال به انقلاب مانده بود. و این نشانگر اعتقاد عمیق ایشان به حضرت امام است. الآن هم همین طورند و معتقدند که باید از ولى فقیه اطاعت کرد. کسى حق ندارد به ولى فقیه فشار بیاورد. فکر مى کنید الآن کم هستند افرادى که براى مقام معظم رهبرى مزاحمت ایجاد مى کنند براى این که به کار خودشان برسند. اینها که اطاعت نیست.این نفس پرستى است که بخواهید نظر و خواسته خود را به مقام ولایت تحمیل کنید تا که به اهداف خودمان برسیم.

پس چرا برخى نسبت به رابطه امام و آقاى مصباح تشکیک وارد مى کنند و اتهاماتى را به ایشان مبنى بر عدم همراهى با انقلاب و حرکت امام نسبت مى دهند ؟

این اشخاص باید هم چنین حرف هایى بزنند! آقاى مصباح خیلى صریح از امام حمایت مى کرد. در دوره قبل خیلى تلاش کردند تا آقاى مصباح را بکوبند چون ایشان در برابر افکار التقاطى و لیبرالى ایستاد و تنها کسى است اینطور جرأت دارد. ایشان معتقدند که در مبانى دینى نباید با هیچ کس شوخى کرد. نباید با اصول تعارف کرد. در روایات ما آمده که وظیفه عالم است زمانى که بدعت ها آشکار مى شود علمش را آشکار کرده و در برابر آن بایستد و الا لعنت خدا بر اوست. همین هایى که الآن فرار کردند و به غرب و انگلیس رفتند اعتراف مى کنند که آیت الله مصباح صد سال آنها را از اهداف شان عقب انداخت و شاید هم بیشتر. خب خیلى طبیعى است که به ایشان تهمتى بزنند که عوام فریبانه باشد و بگویند آیت الله مصباح ضد انقلاب و ضد امام است.

البته در تاریخ هم هست که براى تخریب افراد در ویژگى هاى بارز او تشکیک کرده و او را بر خلاف آنچه که نسبت به آن معتقد است متهم مى کنند. مثل آیت الله کاشانى که نماد مبارزه با انگلیس بود و این موضوع اظهر من الشمس است. در آخر یک فرد انگلیسى معرفى کردند.

بله همین طور است. آیت الله کاشانى در برابر انگلیس ایستاده بود. آیت الله مصباح هم مانند آیت کاشانى است. تهمت زدن یک کارى است که از قدیم الایام شایع بوده و هست. ناگفته نماند که به اولیاى بزرگ الهى چون حضرت مولى على علیه السلام آنقدر تهمت زدند که در نماز خواندن ایشان تردید مى شد.

فعالیت هاى شما قبل از انقلاب بیشتر به صورت تشکلى بود یا فردى ؟

قبل از انقلاب باید بچه ها با هم کار مى کردند و بدون کار تشکیلاتى که نمى شد به نتیجه مطلوب رسید. هر کدام در هر موقعیتى که بودند، به هم کمک مى کردند. مثلاً در اصفهان شهید ردانى پور و شهید میثمى براى جوانان کار مى کردند.

این تشکل ها عنوان و نام مشخصى نداشت ؟

نه؛ اسم خاصى نداشت و طلبه ها به صورت هیأتى فعالیت مى کردند. تبلیغ هم که مى رفتند، تنها از رساله امام مسئله مى گفتند. شهید ردانى پور تقریباً از تمام مناطق و خان هاى بویراحمد امضا گرفته بود که وقتى امام(ره) آمدند، از ایشان حمایت کنند. البته بیشتر سخنان و مطالب در قالب جلسات قرآن و نهج البلاغه ، رفت و آمدهاى دبیرستانها شکل علمى به خود مى گرفت. البته طلاب مدرسه حقانى گاه دسته جمعى با هم به مسافرت و تبلیغ مى رفتند.

نقش باورهاى دینى خصوصاً موضوع مهدویت را در شکل گیرى و تداوم انقلاب چگونه مى بینید ؟

سخنى است که به نظرم جناب على بن یقطین مطرح کردند. در آخر عمرش وقتى که در بستر افتاده بود، یکى از بچه هایش از او مى پرسد که انتظار مهدى موعود چه نفعى براى ما دارد جواب ایشان خیلى قشنگ است. مى فرماید که اگر انتظار نبود، ما نمى توانستیم یک لحظه زندگى کنیم. این که تارهاى بنیه انقلاب به مو رسیده و پاره نمى شود، به خاطر اعتقاد به مهدویت است و اعتقاد به این که یک کسى مى آید و این خیلى مؤثر است. به نظرم تنها شیعه است که اینطور فکر مى کند. در سخت ترین شرایط باز هم ناامید نمى شوند. اصلاً ناامیدى معنا ندارد. حضرت امام و مبارزین انقلاب همینطور بودند.
یک بار وقتى یکى از جلسات آقاى مصباح با شهید بهشتى و دوستانشان لو مى رود مجبور به فرار از قم مى شوند. آیت الله مسعودى، تولیت آستان حضرت معصومه(س) نقل مى کردند که در خیابان نزدیک پل آهنچى یک ماشین گرفتیم وقتى سوار ماشین شدیم، فهمیدیم که آن فرد یکى از ساواکى هاست اما جالب اینجاست که ما را نشناخت و تا مقصد هم رساند. بدون اینکه هیچ شکى هم کند. در هر حال علت این که به او مى رسد و پیاده نمى شود، وجود مبارک او وانتظار فرج است که او روزى خواهد آمد.

خاطره اى هم از آیت الله مصباح برایمان نقل کنید

در آن جلساتى که با مرحوم شهید بهشتى داشتند، جناب استاد آقاى مصباح یک حروف الفبایى را خودشان ابداع کرده بودند که هیچ کس جز خود ایشان نمى توانسته بخواند. تا این اواخر هم برخى دوستان هم دنبال این بودند که ببینند این الفبا چگونه بوده است. در آن زمان جنگ و گریز با ساواک گاهى وقت ها هم ایشان با عمامه مشکى فرار مى کردند.

امام(ره) در پیامى انقلاب اسلامى را مقدمه ظهور ذکر کردند. برخى هم این گونه تعبیر مى کنند که انقلاب اسلامى ظهور صغراى امام زمان(عج) است. تحلیل شما راجع به این چیست ؟

به نظر من این انقلاب عزیز مانند یک دستگرمى است براى اینکه زمانى که آقا مى آیند آماده باشیم. جوان هاى ما هم در دفاع مقدس و عرصه هاى مختلف خودشان را خوب نشان دادند.من خودم این مطلب را از آیت الله مصباح شنیدم که در جلسه اى چند ماه مانده به انقلاب از شهید بهشتى پرسیده بودند که به نظر شما اگر بنا شود انقلاب شود چه زمانى این اتفاق مى افتد که آیت الله شهید بهشتى پاسخ داده بودند که فکر مى کنم ?? سال دیگر! و این در حالى است که شهید بهشتى مرد با درایت و به روزى بود.اینطور نیست که کسى توقع انقلاب را داشت. هیچ خبرى نبود و انقلاب یکباره صورت گرفت. فقط ?? خرداد به ?? خرداد بود که طلاب شلوغ مى کردند. تا اینکه ماجراى شهادت آقامصطفى و ماجراى روزنامه اطلاعات و توهین به امام و پیش آمد که منجر به انفجار جامعه شد. خیلى خدا لطف کرد. بر همین اساس است برخى روایات ما که حضرات معصومین مى فرمایند به آن چیزى که امید نبستید بیشتر امید ببندید.که ان شاءالله خداوند متعال ما را دستگیرى کند.

منبع



  • کلمات کلیدی :
  • محمد حق جو ::: یکشنبه 87/11/20::: ساعت 11:44 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 448
    بازدید دیروز: 109
    کل بازدید :1800347

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>آرشیو شده ها<<
    آذر - دی - بهمن 1385
    بهمن 85
    نیمه اول اسفند 85
    نیمه دوم اسفند 85
    فروردین 86 یک
    فروردین 86 دو
    فروردین سه
    فروردین 4
    اردیبهشت 1
    اردیبهشت 2
    اردیبهشت 3
    اردیبهشت 4
    خرداد 86
    تیر 86
    مرداد 86
    شهریور 86
    مهر 86
    آبان 86
    آذر 86
    دی 86
    بهمن 86
    اسفند 86
    فروردین 87
    اردیبهشت 87
    خرداد 87
    تیر 87
    مرداد 87
    شهریور 87
    مهر 87
    آبان 87
    آذر 87
    دی 87
    بهمن 87
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    دی 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    خرداد 91
    تیر 91
    مرداد 91
    شهریور 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    زمستان 91
    بهار 92
    تابستان 92
    پاییز 92
    زمستان 92
    بهار 93
    تابستان 93
    پاییز 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94
    پاییز 94
    زمستان 94
    بهار 95
    تابستان 95
    پاییز 95
    زمستان 95
    بهار 96
    تابستان 96
    پاییز 96
    زمستان 96
    بهار 97
    تابستان 97
    زمستان 97
    پاییز 98
    بهار 99
    پاییز 99
    زمستان 99
    بهار 0
    تابستان 0
    زمستان 0

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    اصولگرا

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<













    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<